دلنوشته های دخترمردادی

سلام دوستای گلم خوبید؟

دیگه کم کم تابستون هم داره تموم میشه وبوی گندومسخره مدرسه دوباره میادشکلک های شباهنگShabahangدوست دارم تابستون ازنواغاز بشه اما نمیشه شهریورهمش استراحت کردم وازدرس خبری نبود توشهریورامسال چنداتفاق مهم افتاد که روحه ام خیلی تاثیرداشت اولیش مربوط به روز 11شهریوره که تولدمریم دوستم بود وکادوشوچندروزقبل ازاینکه ببینمش گرفتم ویک تابلوعاشقانه کوچیک بود ویک عروسک که قبل مکه واسهخودم گرفته بودم امااصلا استفاده اش نکردم قراربودبدم به عسل امانشد وکادوروبرداشتم ورفتم پروین پیش محدثه امتحان ریاضی داشت اونم دوتالاک گرفته بود بایک لباس زیربعدش بامریم قرارگذاشتیم واومدوتولدشوتبریک گفتیم

ورفتیم باغ ملی اونجانشستیم ومریم دیوونه هم 17تاشمع گرفته بودبدون کیک میخواستیم 3تایی شمع روشن کنیم وارزوکنیم که بابابزرگ عسل اومددنبالش ورفتندکاشمرعروسی دعوت بودند منو مریم خیلی تنهاشدیم دلمون میخواست عسل هم باشه توراه هم مهشید ومامانش رودیدیم کلی بامن خوش وبش کرداماباعسل ومریم نه نمیدونم دلیلش چی بود

دیگه عسل رفت ومن هم خیلی خسته بودم وتشنه به مریم گفتم بیابریم مافین یاکاپ کیک بگیریم وبریم توباغملی قبول نکرد یک نقشه ایبه سرم زد وماری هم خوشش اومد رفتیم ازاتحادیک کیک گرفتیم پسره هم کلی خوش وبش میکردومیگفت ومیخندید یک کیک گرفتیم وتاکسی گرفتیم رفتیم ساندویچ رحمانی تاحالا اونجانرفته بودم دوست مصطفی پسردایی مریم بود هیچ کس نبود کیک روگذاشتیم وتزیین کردیم وکلی خندیدم وفیلم گرفتیم خلاصه یک تولددونفره خوشمل گرفتیم وکیک روهم توظرف گذاشتیم ودوتکه شودادبه من یک تکه شوخودش برداشت ویکی هم دادیم اقای رحمانی اومدیم ورفتیم کنارخیابون واسه اتوبوس ماشین یک پسره رواشتباه گرفتم به جای ماشین دایی کوچیکم اونم میخواست ماروسوارکنه اتوبوس اومد وسوارشدیم اینقدرازکنکورحرف زدیم که تکه کیک مریم که دست من بودافتادروزمین ومن یک تکه شودادم به مریم ایستگاه خونمون پیاده شدمو ومریم هم رفت راستی همون روز هم صبحش باعسل رفتیم وواسه مهرانه لوازم التحریر گرفتیم همش صورتی کلی سراین رنگ صورتی خندیدیمبعدش دیگه19شهریورمریم شب بهم خونه بابابزرگم اس داد دلم خیلی گرفته موافقی فردابریم بیرون من هم گفتم اره صبح زودساعت 8رفتم چهارراه فرهنگ تاواسه عسل کادوبگیرم امابسته بودعسل هم امتحان شیمی شوداد ورفتم پیشش اماهیچی نگرفتم تا راضیشکنم که یک چیزی بگیره منو کشت لالخره یک کیف پول مثل کیف پول خودم ویک خرس کوچولوگرفتم اماهرچی به مریم زنگ زدیم جواب نداد

ماهم رفتیم اب معدنی ورانی گرفتیم وسوارتاکسی شدیم شـ ـكلـك هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـهوعسل هم قراربودواسه همیشه بره بیرجندخیلی حس وحالدلگیری بود الان که فکرمیکنم دیگه عسل کنارم نیست دیوونه میشم ازش خداحافظی کردم واومدم خونه این روزاهم کهدایی امین رفته مشهدکارکنه دلم واسش تنگ شده علی دایی هم که اونطوری شد حالم خیلی بده

نمیدونم چراولی حس میکنم خانواده بابابزرگم خیلی بامن سنگین شدند

دیروزرفتیم سرزمین های بابابزرگم کلی باد وخاک بود بازندایی کوچیکه رفتیم توماشین وحرف زدیمشکلک های شباهنگShabahang کلی طول کشیدتا راه روپیداکنیمشکلک های شباهنگShabahang

امروز22شهریورصبح ساعت10ونیم بیدارشدم وصدای اهنگ رواخرکردم وخاله ام زنگ زدگفت بعدازظهرمیای بریم بازار من هم گفتم اره مامانم دوست نداشت برم اما من خالمو خیلی دوست دارم پای نت بودموخوابیدم دیدم خاله ام اومد وحاظرشدم وبااتوبوس رفتیم مامان دوست ستایش روهمدیدیم ورفتیم بازار ووسایل مدرسه اش روخریدیم وکفش تن تاک هم گرفتیم ورفتیم درمغازه عموش ووعموخوشگلش که اصفهان زندگی میکنه بود و رفتیم کیف های اقای عشق وخنده رودیدم اما ازاین چرق دارها نداشت وستایش چرخ داردوست داشت رفتیم ازجای دوست دایی مجیدگرفتیم خودش هم بود وازدایی مجیدخداحافظی کردیم واومدیم سواراتوبوس شدیم وخاله مریم رفت خیلی دلم گرفت بعدش اومد ازلوازم ارایشی سرکوچمون 3دست گل سرنازواسه
دخملم
گرفتم وشوشوی گلم هم تواتوبوس یه اس دادکه خیلی خوشحالم کرد

اومدم خونه وراستی توبازار هم عمه مریم رودیدم خیلی دوسش دارمشـ ـكلـك هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه الانهم اودم نت روآپ کنم

وای خیلی نوشتم خسته شدم  

فعلا بای

دوستتون دارم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ شنبه 22 شهريور 1393سـاعت 20:6 نويسنده فهیمه| |

Design by: pinktools.ir