دلنوشته های دخترمردادی

سلام عشقای من خوبید؟

امروز صبح ساعت 11بیدارشدم واومدم اتاق رو مرتب کردم وصبحونه خوردم واهنگ گوش کردم ونماز خوندم مامانم از صبح ساعت8داشت سبزی خرد میکرد بعدش ناهار خوردم واومدم پای نت ورفتم پایین فیلم دیدم چون دوست بابام میخواست بیاد خونمون اماده شدیم رفتیم خونه مامان بزرگم خونشون رو فرش کردیم وکلی خندیدیم بعدش مامان و مامان بزرگم میخواستند برند مغازه ی فامیلشون رفتند ومن با خواهرم خونه موندم اهنگ گوش میدادم دیدم برگشتند میخواستم دررو باز کنم پام از رو پله ها سرخورد وخوردم زمین کلی کمرم درد گرفت میخواستم گریه کنم ولی تحمل کردم
بعدش دایی سومیم وزنداییم اومدند وبعدش دوتا دایی اخریمو بابا بزرگم اومدند کلی خندیدیم یسنا دختر داییم میره تو 3سال گوشی رو دستش میگرفت وهم خونی میکرد خیلی بامزه است
بعدش اماده شدیم اومدیم خونه دیدم دوست بابام هنوز خونه است تا مااومدیم سریع رفت اومدم پای نت وبعدش شام وفیلم ولالا راستی پرسپولیس سه بر یک فولاد رو شکست داد خیلی خوشحالم

دوسستون دارم شبتون ناز



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ جمعه 8 شهريور 1392سـاعت 21:59 نويسنده فهیمه| |

Design by: pinktools.ir